۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

نامه ای به دور دست 3

نمیدونم از آخر شروع کنم برم اول یا همینجوری از یه جا شروع کنم برسم اون آخرش...
تصمیم گرفته شده... قسمت هیجانیش بمونه واسه آخر...
جمعه چوب دوسر فلانه... از اول هفته منتظرشی ولی خود جمعه ها مزخرفه. البته واسه منی که چند وقتیه کلا جمعه ام فرقی نداره...ولی خود جمعه اصولا از ذات خرابه. سر صبحی مهمونم بیاد به به... خو حالا اون هیچی بعدش دوباره بعداز ظهرشم مهمون بیاد... خو این چه کاریه؟ خب شایدم بد نباشه. ولی هر کاری کنی بعد از ظهر جمعه یه جوریه مسخره است اصن. 
یارو الکی نبوده که میگفته جمعه ها خون جای بارون میباره. این از جمعه. 
اضطراب دارم.
رفتم تست آنلاین دادم معلوم شده "اختلال اضطراب" دارم. اسمش باکلاسه. اسم علمیه دیوونگیه زیرپوستیه. این نوع از دیوونگیه خطرناک نیست مثلا سر کسی بلایی نمیاری. گاز نمیگیری. داد نمیزنی. منتها تو خودت اون ته مهای خودت یکی نشسته با یه عالمه لوازم مختلف. از سوهان بگیر تا قلاب ماهیگیری... هر بار به یه مدل زجرت میده. هیچ کسی امکان نداره بفهمه که چه خبره. چون اصل این مریضی اینه که کسی نفهمه.
-------
نکنه حرف بدی زده باشم. نکنه از من بدش اومده. نکنه بیخودی ام؟ نکنه الکیم؟ نکنه دیوونه است؟ نکنه یه چیزایی هست ما خبر نداریم؟
------
حرفو پیش میکشم که اخلاقم چیه؟ خوبه؟ بده؟ چجوریاس؟ چند چندیم؟ میگه اوکی ای!!!  صد از صد
خب شاخ در میاریم. من؟ اخلاق خوب؟ همه از دست من مینالن! 
سوال بزرگ میاد بیرون. مگه میشه یکیو به چشم یه آدمی که با بقیه فرق داره! چه میدونم قراره فرق داشته باشه! یا هر چی که اسمشو میذاری ببینی بعد رفتاراشو نذاری زیر میکروسکوپ نه ذره بین شیشه هم نه از این در پیت پلاستیکیا؟
چطور میشه همچین چیزی؟ من صد شدم؟ البته بالای 90 بودم -فاز اعتماد به نفس بعد از تخریب اعتماد به نفس-ولی هیچ کسی صد نمیشه.
حتی همین زیر سوال بردن نمره خودش پوئن منفیه دیگه... قبول کنیم! ولی باز میگه نه...همون صد... 
باز اختلاله شروع میکنه:
------ 
نکنه مارو جدی نگرفته. نکنه منم مثل بقیه ام! نکنه اگه مثلا یه چی گفتیم خیلی به مذاقش خوش نیومده هم گفته این که زیاد مهم نیست. واسه چی خودمو ناراحت کنم... نکنه دیوونه است؟ نکنه یه چیزایی هست ما خبر نداریم؟
------
یه چی میگه یه خورده آروم میشم... همیشه همین کارو میکنه... از بس که مهربونه... البته خیلی هم باهوشه ناگفته نماند. 
الان گل و بلبله ...شدی صد؟ خوشال نباش خیلی... وقتی انتظار و توقع شروع شد بهت میگم....اون موقع رفتارای بدمون خودشو نشون میده.
راس میگه خوب.
بازم اختلال عزیز شروع میکنه
-----
پس تا الان چی بوده؟ کی قراره پس این یکی دوره شروع بشه؟ نکنه اصن شروع نکنه. نکنه دیوونه است؟ نکنه یه چیزایی هست ما خبر نداریم؟
-----
بعد دوباره از این خسته میشه یه مدل دیگه شروع میکنه
----
اگه این یکی دوره شروع بشه چی؟ اون وقت گند بزنی چی امین خان؟ اگه یهو بخوره تو ذوقش چی؟ نکنه دیوونه است؟ نکنه یه چیزایی هست ما خبر نداریم؟
----
خوشبختانه دیگه این اختلاله رو پیدا کردم... ویروسیه... خوب میشه ولی
دارم خوب میشم... قراره برم پایین بجنگم با اون یاروئه...عین فیلمای خارجی...
کلی از خودم تعریف میکنم آخرش یه لینک میذاره تبدیل میشیم به توپ هاکی رو یخ...
با این همه کیفیت هایی که خود به خود از او یک فرشته میسازد و لیاقت بهترین ها را دارد...
اختلال صدا میزند:
---
خو تو آخه به این نمیخوری که... این کجا تو کجا...چه کیفیتی داری؟ 
---
بازم میگم خو عیب نداره امید داریم به جاش...
اینقدر آیه یاس بخون تا سرت بیاد...
میگم خوب نه اینجوریم نیست که... امید داریم... باهام مهربونه... 
مثلا یه عکس نشونم داد باز توش معلوم نبود... ما مستقل از خودمون سیاه شدیم.
عکساشو دوباره یه دور مرور میکنیم... خدایا، بهش بگی فک میکنه چاپلوسیه یا زبون بازیه...
نگی میمونه رو گلوت... گفتم بهش... یه چیزی زد تو دیوار و جوابمو داد. میگم دلم یه جوری میشه میگه دلت لطف داره... آخه دل لطف داره؟ نمیدونم چی داره یا نداره ولی تعارف نداره میدونم.
----------
دارم مینویسم که میبینم یه چی نوشته... میخونم... درخواست قطع مکالمه جهت خواب!!!
اینشو خوب میفهمم ولی دوباره میخونم 
بازم یه بار دیگه...
فقط یه جمله کلیشه ای که سریعترین جواب ممکنه است رو مینویسم و دوباره میخونم... چشام اشتباه نمیبینن...
خیلی وقت بود منتظر بودم...
بیشتر قابل توضیح نیست...
خیلی شاید مهم نباشه ولی واسه آقای اختلال خیلی مهمه... 
یکی از وسایلش حذف شد...
خوشحال شدیم...
گل سرخ را هر چه بنامی زیباست...
ولم تایم مبارک...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر