۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

نامه ای به دور دست 12

پیغامی از دور رسیده که خودتان را اذیت می فرمایید...
این همه نامه مینویسی فردا پس فردا یه طوری شد ننوشتی اونوخ چی میخوای جواب بدی...
ما هم فکر کردیم که خب راست می فرمایند... 
اصن قرار نبود هر شب نامه نگاری کنیم که.
خب ما هم آدمیم...بالاخره یه روزی نامه ام نیمیا.
ولی اهالی دور در جریان باشید که این نامه ها به رسم آسایشگاه به بیست برسد.
شایدم نرسید... قول دادن خطرناکه.
دلمان میخواهد هر روز ( هر شب )  بیاییم اینجا از حُسن جمال صورت  و حُسن کمال سیرتش داد سخن فرا دهیم...
ولی خوب در دیزی باز است...
ما گربه بی حیا... ولی دوریان بسی سخاوتمندند.
پیغام بر دیده نهادیم...
از این به بعد نامه های مهم رو مینویسیم...
هر روز دلمان بیشتر تنگ دور میشود.
عطار به فکر ما بوده... دستش درد نکنه

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد    رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت در هر خیال ناید    اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر